... آرشیو مطالب پست الکترونیک لينك rss عناوین مطالب وبلاگ تم دیزاینر
صفحه نخست
تبادل لینک هوشمند برای تبادل لینک ابتدا ما را با عنوان دانلود همه چیز و آدرس smmt.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.
<-PollName-> <-PollItems->
<-PollName->
<-PollItems->
خبرنامه وب سایت:
آمار وب سایت:
بازدید امروز : 11 بازدید دیروز : 8 بازدید هفته : 20 بازدید ماه : 19 بازدید کل : 35983 تعداد مطالب : 164 تعداد نظرات : 1 تعداد آنلاین : 1
روزگاری…(بگو هفشده سال
پیش از اینها، که رفته ام از یاد)
یک هنرمندِ فاقد مسکن
رفت روزی وزارت ارشاد
چون دم در رسید، با خود گفت:
«می روم تو، هر آنچه بادا باد»
نوک بینی خود گرفت و رفت
راست پیش وزیر و پس اِستاد
گفت: «در روز اول خلقت
که خدا این جهان نمود آباد
چون به مستضعفین زمین بخشید
اسم این جانب از قلم افتاد
حال، البته با کمی تأخیر
من به خدمت رسیده ام، دلشاد
تا مگر قطعه ای زمین بخشید
بروم منزلی کنم ایجاد»
گفت با وی وزیر، با لبخند:
«بنده از دیدن شمایم شاد
چون هنرمند قدر می بیند
باید الحق به صدر بنشیناد
می نویسم زمین به اسم الان
می دهم خدمت شما استاد!
آن گه از «قطعه ی هنرمندان»
قطعه ای هم به شخص ایشان داد
رضا رفیع
ستاد مساز خانه بر آجر کج
بیهوده مینداز مرا بر سر لج
نگذار یک زمان خدا نا کره
بینی که تو عارف شده ای من ایرج*
نگذار زکار پرده ای بردارم
نگذاز که مضمون نوینی آرم
بگذار که رازها نهانی ماند
بگذار که چند نقطه ای بگزارم
استاد مخواه تا ستمگر بشوم
زندان بروم مو بزنم گر بشوم
مارا زسر بریده می ترسانی
تیرت بزنم سعید عسگر بشوم**
هر چند زاشعار دگر بهتر بود
شعری گفتی که شعر لایشعر بود
آن کس که شما بزرگش کردی استاد
شهرام نبود یک نفر دیگر بود
هر چند که این هفته کمی اوف شدید
با چند صفت به شعر موصوف شدید
از برکت این شعر که مافرمودیم
تا هفته بعد خوب معروف شدید
شهرم شکیبا
این شعر هیچ ربطی به نماد انتخاباتی هیچ نامزد و ستادی ندارد.
وا میشود به عادت معمول با کلید
هر قفل و در،به دست شما هست تا کلید
درها بدون شک،همگی باز می شوند
در قفلشان فرو برود هر کجا، کلید
در را برای باز شدن آفریده اند
اما به شرط آن که بُوَد با شما کلید
وقتی که قفل باز شود با فشار دست
یعنی که قفل وا شده اما نه با کلید!
" از اتفاق های درون اتاق ها "
" دارد هزار خاطره و ماجرا،کلید "
"در ها همیشه مسئله دارند " جالب است!
از راه قفل رابطه دارند با کلید
هرگز گشودن در بسته گناه نیست
وقتی که آفریده برایش خدا کلید
تا بوده،بوده یک تنه مشکل تراش،قفل
تا بوده،بوده یک سره مشکل گشا ٬ کلید
قفلی که فکر باز شدن نیست در سرش
حالا تو هی بساز براش از طلا، کلید
گاهی اگر نخورد به در، یا که سخت خورد
باید که اندکی بشود جا به جا،کلید
زیرا به هیچ درد پس از آن نمی خورد
قفلی که رفته داخل آن، را به را، کلید
گاهی که در به سعی خودش باز می شود
یعنی که احتیاج ندارد به ما، کلید
این یک سفارش است،که حتماً عمل کنید!
حالا که مثل بنده اسیر مشاکلید
آدم برای کار مهم، گاه لازم است
از روی هر کلید بسازد دو تا کلید
من خانه ام نمونه ی یک جای ساکت است
حتی درون قفلش ، ندارد صدا،کلید
هرگز یکی به قفل در ما نمی خورد
بارد اگر به روی زمین از هوا ٬کلید
این راز خلقت است که جفت است هر چه هست
یعنی بدون قفل ندارد بقا ٬ کلید
آری اگر نبود به قفل احتیاج خلق
کی می شدند این همه درگیر با کلید
از قفل کهنه می شود آموخت عشق را
آسان ز قفل کهنه نگردد جدا، کلید
هرگز جدا نمی کند آن قفل را زخویش
وقتی چشیده مزه ی یک قفل را کلید
هر قفل با کلید خودش باز می شود
دارد بدون شک همه ی قفل ها کلید
مشکل گشودن است و گره باز کردن است
کارش همیشه هست در این راستا کلید
گاهی نگاه کن به سراپای قفل خویش
هرگز مکن به داخل آن بی هوا کلید
وقتی که قفل مسئله دارد، درست نیست
بردن درون مسئله تا انتها، کلید
یا، نه ! کلید مسئله دارد، بدون شک
از جا تکان نمی دهد آن قفل را کلید
وقتی کلید می شکند در درون قفل
از در بلند می شود آواز واکلید!
با این شکستن است که یکباره می کند
در راه قفل جان خودش را فدا،کلید
غیر از درون قفل خودش من شنیده ام!
باور کنید، هیچ ندارد صفا کلید
دل می زند به ورطه ی دریای قفل ها
وقتی که یک کلید شود نا خدا کلید
یارب روا مدار که بیگانگان کنند،
هرگز به قفل مام وطن آشنا، کلید!
روزی گره ز کار دلش باز می شود
قفلی که می کند همه شب ذکر یا کلید!
بی شک کلید هست شریک گناه قفل
وقتی مسلم است برایش خطا،کلید
از قفل، با کلید،درست استفاده کن
کاری نکن به جان تو گردد بلا، کلید
یک عمر میتوان سخن از قفل یار گفت
پس در میان این همه مضمون چرا کلید!؟
گفتم خدا نکرده نیفتد تزلزلی
در ذهن آن کسی که نیفتاده جا،کلید
مفهوم پشت پرده ی آن را شکافتم
چون از کلید ذهن تو فرق است تا، کلید
تا وا کنم طلسم مضامین بکر را
کردم ردیف شعر خود از ابتدا، کلید
بادا همیشه باب فتوحش گشاده تر
صد مرحبا کلید و هزاران زها کلید!
صد قفل اگر به درگه او رو بیاورند
تا صبح می دهد همه شان را شفا، کلید
یک لحظه هم ندیدمت از قفل خود جدا
ای مظهر رفافت و مهر و وفا ،کلید!
افسوس بسته ماند و نشد باز، گرچه من
کردم میان قفل مضامین بسا، کلید
یک دل به سینه دارم و یک شهر دلستان
یارب عنایتی کن و بفرست ،شاکلید!
ناصر فیض
صفحه قبل 1 صفحه بعد
.:: Weblog Theme By : wWw.Theme-Designer.Com ::.